خر نامرد
روزی ملا نصرالدین از راهی میگذشت .درختی پیدا کرد و زی سایه ی آن کمی خوابید .ناغافل دزدی آمد و خرش را دزدید .ملا وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست.خورجینش را برداشت و به راه خود ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود. آن را گرفت و...