خوش آمدید! آخرین مطالب وبسایت:

بسلامتی مامانا

بسلامتی مامانا

 یکی میمیره. شب اول قبر فرشته ها میان بالا سرش بهش میگن چی میخوای پسر میگه تشنمه فرشته ها بهش میگن برو لب اون کوه هرچقدر میخوای آب بخور خلاصه میگذرو شب سه و هفت میرسه دوباره فرشته هامیان به پسر میگن چی میخوای پسر میگه دوباره تشنمه فرشته هامیگن برو لب ه...

ساعتی که مادرم

ساعتی که مادرم

ساعتی که مادرم رو مچ دستم کشیده بود هنوز کار میکند،گاهی خواب میماند اما همین که اتفاقی دلش را خوش کند به ادامه،باز راه می افتد و از سر ثانیه ها میپرد آدم ها خیال میکنند معجزه لابه لای صفحه های کتاب های قدیمی است.خیال میکنند دنیا دیگر روی یک روز عجیب که...

مامان پـر

مامان پـر

وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر، خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم» بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی ... اما مادرم را هیچ وقت ندیدم که پرواز کند؛ زیرا به پایش؛ من را بسته بود؛ پدرم را؛ و همه ی زندگیش را ...

بوسه های مادرم

بوسه های مادرم

کودک که بودم .... وقتی زمین میخوردم ... مادرم مرا می بوسید... تمام دردهایم از یادم میرفت ... دیروز زمین خوردم،دردم نیامد ...!! به جایش تمام  بوسه های مادرم به یادم آمد...

یـــک روز

یـــک روز

یـــک روز دُردانـــــه پســــــرم مــــی آیـــــد تـــبـــاه مـیـــکنــد زنـــــــــدگـــــے✔ تَــــــک تَــــــک✔ آنــهـــایـــــی راکــــه احســـــــاســــــات مادرش را تـبـــــاه کــــردنـ...

دلــــــــــم میخــــواد :

دلــــــــــم میخــــواد :

دلــــــــــم میخــــواد : یه  پســــــــــر داشته باشم چشـــــــــــماش شبیــه تـــــــــــــو قـــــــدش بشه هم قــــد تـــــــــــــــــو صــــــــــــداش به قشنـــگی تـــــــــــــو اصــــــــن همه چیــش عـــــــــین تـــــــــــــــــــــــــــــو...

یــه روزے میام

یــه روزے میام

♡ یــه روزے میام جلوے پسرمون مــون وبهـــش میگـَم فـِرِشــــته کوچـــولــــو اون دستــایــے که الان توبادستاے کوچولــوت میــگیرے،اول توے دستاے من بوده?? اون صورتــے که الان تو بین دوتادسـت میــگیرے ورمیر ے تـه ریشــشو بوس مـیکنــے اول جاے لبــاے مــن ب...

دختر کوچولوی ملوس

دختر کوچولوی ملوس

دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن...

مادر

مادر

صرف شام با زنی دیگر -یکی از بهترین متن های که خواندم - روزی همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. او گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود که چندین سال...

مادر من

مادر من

پسر 16ساله ای از مادرش پرسید:مامان برای تولد 18 سالگیم چی کادو میگیری?? مادر:پسرم هنوز خیلی مونده،،، پسر 17ساله شد،،، یک روز حالش بد شد مادر اورا به بیمارستان برد دکتر گفت پسرت بیماری قلبی داره پسر از مادرش پرسید??? مادر من میمیرم??? مادر فقط گریه کرد،...