دوست داشتم تا ابد ابد

دوست داشتم تا در این اعماق شب

در این اعماق تاریکی

چاهی داشتم تا سر در آن فرو می بردم

اما هیچ گاه دیگر

سرم را بیرون نمی آوردم

 

دوست داشتم تا ابد ابد


سرم را در آن چاه نگه می داشتم

 

آنقدر می گریستم

آنقدر که چاه پر می شد

.... سر ریز

آنقدر که دیگر اشکی برای ریختن نبود...

آنگاه ...

آنگاه شاید دیگر پایان من بود

و پایان چاه...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...