عشق تو

سیل از مژه ها جاری,رفت از دل من آرام
سودای تو در سر بود,چون ساحره ای رسام

دیوانه شدم,مردم,عشق تو به بادم داد
غرق تو شدم چون ماه,در برکه ای از اوهام

 

از جوش و خروش عقل رفتم بزنم فالی
گفتا که فروغی نیست,تعبیر بود آشام

شکوای لب لعلت پیش چه کسی آرم
تا صبر بود اورا,عمرش نشود فرجام

دل بردی و خود گشتی از چشم ترم غائب
بیچاره من عاشق,ای وای بر این ایام

mahbobeh poorabolhasani

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...