خواب

پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت،

نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است،

پس اوراآزاد کرد،،پادشاه گفت حاجتی بخواه !

درویش گفت :وقتی خدایی دارم که نیمه شب تورابیدارمیکندتامراازبند رها کنی،،

نامردیست که ازدیگری حاجت بخواهم،،،

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...