دلتنگ که می شوی هرکاری از دستِ بی چاره ات بر می آید مثلا گوشی را برمیداری یک پیامِ کوتاه یک تک زنگ یک - من هنوز هم اینجا دلم آنجاییست که تو هستی - دلتنگ که می شوی فال می گیری چشمانت را می بندی می گویی :
- می شود بگویی او دلش تنگ هست یا نه ؟ - و حافظ هم که انگار دلش به حالِ بی قراریت سوخته است می گوید : - یوسفِ گمگشته باز آید به کنعان غم مخور - و همانجاست که می باری و در دل می گویی یوسفِ من اصلا گم نشده حافظ جان یوسفِ من جایی حوالیِ همین نزدیکی ها مرا گم کرده دلتنگ که می شوی می فهمی همه ی این روزها که با خودت گفتی - یادم تو را فراموش - بیشتر معنایش برایت این بوده - یادم خودم را فراموش یادم احساسم را فراموش یادم دلم را فراموش - بی آنکه بدانی این ها فراموش نمی شوند ساکت می شوند آرام می گیرند آتش می زنند ...
هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.